ندانستگی

ساخت وبلاگ

با گذشته که می شد کنار آمد...اگر حال، دلجو بود. ندانستگی...
ما را در سایت ندانستگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : enadanestegic بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 21:54

"خود" من بزرگ شده است، و با من سر ناسازگاری گذاشته! دیگر مثل کودکی اش نیست که من به جایش تصمیم می گرفتم. هرچه را فکر می کردم لازم است می دادم که بخورد، هرچه به نظر من خوب می آمد می گرفتم که بپوشد. حالا دیگر بزرگ شده، صدایش بلند شده و سلیقه و خواسته خودش را دارد. هر روز می خواهد که خودش باشد، خود خودش، و من هر روز باید یادش بیندازم که نمی شود، که نمی تواند، چون هنوز دارد با من زندگی می کند. هر وقت رها شد، آزاد شد، برود هر کاری دلش خواست بکند. حالا که نیست، اسیر من است. من هم آنقدر ندارم که همه آنچه را که می خواهد برایش فراهم کنم. من همین قدر می توانم، بیشتر نمی توانم.   "خود" من بزرگ شده است، و ما هر روز با هم دعوا می کنیم. ندانستگی...ادامه مطلب
ما را در سایت ندانستگی دنبال می کنید

برچسب : بلوغ دیررس در پسران,بلوغ دیررس پسران,بلوغ دیررس دختر, نویسنده : enadanestegic بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 5:59

گوشواره ها، دو توپ کوچک از مرواریدهای ریز صدفی بودند. وقتی در گوشه مغازه دیدمشان، انگار تو را دیدم با آن پیراهن مشکی ات که رویش گلهای درشت رنگی داشت. تو، با آن پیراهن و گوشواره های توپی مرواریدت که شب های جمعه که فامیل دور هم جمع می شدند، از گوشه کیف پارچه ای کوچک، و از لا به لای چند النگو و انگشتر و زنجیر طلا بیرونشان می کشیدی که به گوش کنی. بعد از کشوی میزت ماتیکی در می آوردی و به لبهایت می کشیدی، موهای مشکی ات را شانه می زدی و با انگشتهای دست حالتشان می دادی. آخر از پشت آیینه بلند می شدی و با دامن پیراهنت که دور پاهایت چرخ می خورد، از اتاق بیرون می رفتی.  گوشواره ها را خریدم و گوشم کردم. در آیینه خودم را نگاه کردم. شبیه تو نبودم اما گوشواره ها تو را در صورت من نشانده بود. همین برای آن روزم کافی بود: بیرون کشیدن تو از بیست و چند سال پیش، وقتی شب های جمعه به خانه ما می آمدی، من را به خودت می فشردی و در گوشهایم می گفتی: " الهی که عمه به قربونت بره!" آن روز تو را از اتاق نشیمن خانه سال های 60 در تهران بیرون کشیدم و با زدن آن یک جفت گوشواره به گوشهایم، آوردم و نشاندمت وسط شهر شیکاگو، جای ندانستگی...ادامه مطلب
ما را در سایت ندانستگی دنبال می کنید

برچسب : سفر به یک کشور خارجی,یک سفرنامه به زبان انگلیسی,دلتنگم به قاعده یک سفر, نویسنده : enadanestegic بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 5:59

پشت این پنجره ست که اتفاق می افتد، این رنگ به رنگ شدنِ آبیِ تک رنگِ دریاچه، این روایت لحظه به لحظه از هرآنچه بین آب و آسمان می گذرد، این تصویر از عطش، کشش و کشمکش، قهر، سیری، و روبوسی!

 

ندانستگی...
ما را در سایت ندانستگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : enadanestegic بازدید : 113 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 5:59